مشکی پوشیدن شهید مدافع حرم برای مهاجرت یک فوتبالیست
احمدرضا بیضایی برادر شهید مدافع حرم محمودرضا بیضایی، تعریف میکند: «در ایام نوجوانی یک روز توی حیاط خانه یک توپ پلاستیکی کاشت جلوی من و گفت: «وایسا. میخوام دریبل بزنم.»
گفتم: «بزن ببینیم.»
ایستادم و به راحتی دریبل زد. گفت: «دوباره» و دوباره ایستادم جلویش و دریبل خوردم.
توپ را برداشت زد زیر بغلش و گفت: «این دریل مال زین الدین زیدان بود.»
بعد گفت: «زیدان ۳ـ۲ تا حرکت دیگه هم داره. وایسا تا نشونت بدم.»
۳ تا تکنیک عجیب و غریب زد که من واقعاً نتوانستم کاری بکنم و فقط ایستادم و تماشا کردم.
آن موقعها فوتبال عشقش بود. با بچههای پایگاه میرفت زمین چمن بیمارستان شهدا تمرین میکرد. معلوماتش درباره دنیای فوتبال خوب بود. همه اخبار فوتبالیستهای داخلی و خارجی را دنبال میکرد. بارها شده بود که از درس و مدرسه بزند و برود دیدن بازیکنها و مربی تیمهایی که به تبریز آمده بودند.
خاطرم هست از منصور پورحیدری امضا گرفته بود و با بعضی بازیکنهای محبوبش عکس یادگاری داشت. یادم هست روزی که یکی از بازیکنهای تیم محبوبش از ایران رفت، گریه کرد. حتی پیراهن مشکی پوشید. نامه اعتراضی و پراحساسی هم برای آن بازیکن نوشته بود که بعداً پارهاش کرد.
آن روزها آن قدر غرق فوتبال بود که درسش به طور کامل به حاشیه رفته بود. جوری که حتی در امتحانات خرداد لطمه جدی خورد.
محمودرضا اما وقتی رفت سپاه، فوتبال به یک باره چنان از زندگیاش محو شد که انگار قبل از آن هیچ علاقهای به این ورزش نداشت. بعد از آن من یک بار ندیدم و نشنیدم که فوتبال تماشا کند یا اسمی از بازیکن یا تیمی بیاورد.
از روزی که رفت سپاه همه جوره دگرگون شد. به جرئت میگویم که همه تعلقات و علایقش محو شد. سپاه برای محمودرضا نقطه عطف بود. محمودرضای قبل از سپاه با محمودرضای بعد از سپاه متفاوت است. خیلی چیزهای حتی مباح را هم به راحتی بوسید و گذاشت کنار.»
منبع: کتاب «تو شهید نمیشوی»
ثبت دیدگاه