روایت خدمت اولین رئیس جمهور شهید ایران، در زندان
در کتاب «ستاره من» که روایت زهره یزدانپناه از محمدعلی رجایی اولین رئیس جمهور شهید ایران است، درباره دوران زندانی شدنش پیش از انقلاب اسلامی آمده: «لباسهای چرکت را توی لگن میاندازی. بالای سر مهدی غیوران میروی. گوشه سلول دراز کشیده است. مهرههای کمرش زیر شکنجه شکسته است و نمیتواند به تنهایی راه برود.
به او میگویی: «لباس چرکهایت را بده. میخواهم بشورمشان.»
غیوران سرش را برمیگرداند. نگاهت میکند؛ با محبت و شرم به لباسهای تنش اشاره میکند و میگوید: «هنوز حمام نرفتهام.»
لگن را به زمین میگذاری، زیر بغلش را میگیری و مینشانیاش. از زیر تخت یک دست لباس تمیز برایش میآوری. لبخند میزنی و میگویی: :حمام هم میبرمت.»
وقتی بلندش میکنی سرش را نزدیک میآورد. آهسته در گوش تو زمزمه میکند: «شرمنده تو هستم.»
به طرف حمام میبری. از جلو منافقین که رد میشوی جلویت آب دهان بر زمین میاندازند. جدایی راهت از آنها و اعتبارت میان هواداران جوان و کمسن شکستشان داده است. دست به تحقیرت میزنند؛ هر گونه که میتوانند.
حمامش میکنی، لباسهای تمیزش را میپوشانی، دستشوییاش هم میبری و به بند بر میگردانیاش. دوباره به حمام بر میگردی، لباسهای چرک داخل لگن را میشویی؛ هم لباسهای خودت را، هم لباسهای غیوران را.
خون به جگرت میکنند. هواداران خود را از ارتباط با تو منع میکنند. کسی حق ندارد با تو حرف بزند، غذا بخورد یا قدم بزند؛ وگرنه کتک میخورد. حتی نماز جماعتی را که با هزاران خون دل برپا کردهای، تحریم میکنند؛ مثل کمونیستها.
میگویی: «عجیب است که با مسلمانها هم سفره نمیشوید؛ اما با کمونیستها هم غذا هستید.»
ثبت دیدگاه