باید خودمان را به بعثیها لو بدهیم!
«هم ما عراقیها رو ديديم و هم اونا مارو. علی آقا بهمون یاد داده بود كه تو كار شناسايى نبايد با عراقیها درگير بشى، مبادا اسیر شين عملیات لو بره.
اما این دفعه خودش هم باهامون بود. گفت: «میریم تو ميدان مین!»
گفتم: «شوخی میکنی؟»
خنديد و افتاد جلو.
ده متر دور نشده بودم که دو تا مین منور روشن شد و يه مین گوشتکوبی هم منفجر.
هنوز نفهميدم از كجا می دونست که مینها بلافاصله عمل نمیکنن! عراقی ها هم اصلاً آفتابی نشدند.
آب که از آسیاب افتاد، گفتم: «مگه تو آموزش نمیگفتی نباید جاى ما لو بره؟»
گفت: «چرا؛ اما اینجا جاى ما براى اونا لو رفته بود. اونا مارو ديده بودند. من میخواستم اونا بدونند كه ما هم اونارو ديديم.»
این بخشی از کتاب «دلیل» به قلم حمید حسام است که حماسههای نابغه اطلاعات ـ عملیات سردار شهید علی چیتسازیان از زبان نزدیکان، دوستان و همرزمانش را روایت میکند.
حسام در بخشی از این کتاب از زبان مادر شهید چیتسازیان نوشته:
«نوروز رسید و باباش یه جفت کفش نو براش خرید. روز دوم فروردین قرار شد بریم دید و بازدید. تا خانواده شال و کلاه کنند، علی غیبش زد.
دمِ در نیم ساعتی معطل موندیم تا رسید. همه مات و مبهوت به پاهاش نگاه کردیم. یه جفت دمپاییِ کهنه انداخته بود دم پاش و خوشحالتر از نیم ساعتِ قبل بود.
بهش گفتم: «پس کفشات؟»
گفت: «بچه سرایدار مدرسه کفش نداشت. زمستون رو با این دمپایی گذروند. منم کفشم رو …»
اون روزا علی دوازدهساله بود.»
این کتاب سال گذشته در ۲۱۶ صفحه از سوره مهر منتشر و روانه بازار نشر شده است. میتوانید این کتاب را با قیمت ۱۲۰ هزار تومان از سایت انتشارات سوره مهر تهیه کنید.
ثبت دیدگاه