در جبهه اینطوری ظرف میشستیم!
یک مدت مقر گردان قمربنی هاشم(ع) به فرماندهی آقای اورنگ در محل کرخه یا همان کورهپزخانه بود. دوستان یادشان هست که در دستهها روزی ۲ نفر خادمالحسین(ع) یا به اسم عامیانهتر شهردار میشدیم که تمام کارهای روزانه آن دسته تا پایان شب به عهده این ۲ نفربود؛ هر روز نوبتی این افراد تعویض میشدند.
روند کار شهردار هم اینگونه بود که کارهایی مثل تمیز کردن چادر، نفت کردن چراغ دستیها، گرفتن غذا و تقسیم آن، شستن ظرفها را باید در طول روز انجام میدادیم. حُسن شهردار شدن این بود که صبحگاه نمیرفتیم و کلی صفا میکردیم که نمیرفتیم بدویم.
معمولاً من و غلامرضا وردی باهم شهردارمیشدیم؛ وقتی شهرداری نوبت ما بود، اصلاً حوصله نداشتیم چادر را جارو کنیم؛ یعنی کمرمان به جارو کردن خم نمیشد؛ برای نظافت چادر پتوی اضافه زیاد داشتیم و به جای جارو کردن، روی کف چادرها و آشغالها پتو میانداختیم و هیچکس متوجه نمیشد و همه جا تمیز و مرتب بود.
وقتی زمان شستن ظرفهای چرب بعد از غذا میرسید، باز هم حوصله نداشتیم کلی راه برویم تا ظرفها را بشوییم؛ چون فاصله تا منبع آب زیاد بود. به خاطر همین یک گونی را خیس میکردیم و همه ظرفها را با آن پاک میکردیم و برق میانداختیم. هر کسی به ظرفها نگاه میکرد کلی به ما احسنت میگفت که چقدر تمیز و با سرعت زیاد ظرف شستیم. هیچکس هم از این روش کاری ما سر درنیاورد و این داستان همیشه ادامه داشت.
ثبت دیدگاه