من بیمه سیلیِ چمرانم!
همسر شهید کاظم رستگار فرمانده لشکر ۱۰ سیدالشهدا در دوران دفاع مقدس، تعریف میکند: «کاظم برای گذراندن دوره تخصصی رنجری تحت نظر شهید مصطفی چمران رفته بود و سپس به کردستان اعزام شد.
آن روزها سرمای بسیار شدیدی بود و کومله به یکی از روستاهای کردستان حمله کرده بود. برای مقابله با آنها دکتر چمران دستور حرکت داد. کاظم نیز در بین نیروهای سپاه و بسیج در حال حرکت بود.
هنوز چند قدمی برنداشته بود که صدای تیر شنیده شد و یکی از دوستانش نقش بر زمین گشت.
دکتر چمران گفت: «کمین کردهاند، بهتر است دسته ـ دسته شویم و جدا از هم حرکت کنیم.»
کاظم با صدایی بغضآلود فریاد زد: «دکتر! دوستم را چه کنم؟»
دکتر جواب داد: «رها کن و حرکت کن.»
کاظم که میگریست و سر دوست مجروحش را در بغل میکشید، گفت: «او را میبرند و سر از تنش جدا میکنند.»
دکتر با سرعت زیادی به طرف کاظم خیز برداشت و سیلی محکمی به صورت کاظم زد. با حرکتی سریع شانه کاظم را گرفت، از روی زمین بلند کرد و محکم گفت: «بلند شو و رهایش کن! در جنگ فقط باید پیش رفت. کاری از دست تو بر نمیآید.»
کاظم بعدها هم هر وقت صحبت کردستان به میان میآمد، با تأثر سر تکان میداد و میگفت: «واقعاً همان سیلی تا آخرین لحظه جنگ بیمهام کرد. یاد گرفتم لحظهای پا به عقب نگذارم و تنها به پیش روی فکر کنم.»
منبع: کتاب «انتظار» به قلم سهیلا علویزاده
ثبت دیدگاه