زیر این آتش نماز جعفر طیار می‌خوانی؟!

محسن عسگری از همرزمان شهید دانش‌آموز «رضا خوش‌نژاد» می‌گوید: در والفجر مقدماتی دشمن به قدری به ما نزدیک بود که صدای زنجیر تانک‌ها را می‌شنیدیم. رضا آمد و گفت وقت نمازم دارد می‌گذرد و باید نماز ظهرم را بخوانم. با چنان آرامشی نماز می‌خواند که انگار نه‌ انگار زیر آتش دشمن است.

رزمندگان خاطرات بسیاری از آخرین لحظه‌ زندگی همرزمانشان را دارند؛ لحظه‌هایی که هیچ وقت نمی‌توانند فراموششان کنند. ‌محسن عسگری از رزمندگان لشکر ۱۷ علی‌ابن ابیطالب(ع) است. او در کتاب راضیه به خاطره‌ای از همرزم شهیدش «رضا خوش‌نژاد» پرداخته است که در ادامه می‌خوانیم.
بهمن ماه ۱۳۶۱ و روز سوم عملیات «والفجر مقدماتی» بود که گردان ضد زره برای مقابله با پاتک دشمن و تثبیت خط وارد عملیات شد. باید چند ساعتی پیاده‌روی می‌کردیم. به دلیل این‌که زمین پوشیده از رَمل بود و حرکت مکانیزه سخت انجام می‌شد. همین قدر بدانید که حرکت روی رَمل، 8خودش یک جنگ سخت و نفس‌گیر است. باید چندین کیلومتر با تجهیزات کامل، آن هم زیر آتش دشمن روی رَمل حرکت ‌می‌کردیم. حدوداً ۴ـ۳ ساعت پیاده‌روی داشتیم. حوالی ۱۱ صبح بود که به خاکریزی رسیدم که قرار شده بود خط پدافند را در آنجا تثبیت کنیم. ما باید آتش پوشش ایجاد می‌کردیم تا بچه‌هایی که جلوتر رفته بودند بتوانند به عقب برگردند.  
«رضا خوش‌نژاد» که سرعت عمل بالایی داشت، رفت و خیلی زود با چند بسته گونی روی کولش برگشت. همراه با ۵ تا از بچه‎ها به نوبت بالای خاکریز قرار ‌گرفتیم و اجرای آتش پوشش داشتیم؛ تا نیروهایی که شب گذشته جلو رفته بودند، بتوانند خودشان و مجروح‎ها را به عقب منتقل کنند.
هم‌زمان مشغول پُر کردن گونی و ساخت سنگر رزم در لبه خاکریز بودیم.  رضا به من گفت: «باید نماز بخونم وقتی نمانده!» او از من خواست بروم بالای خاکریز. مشغول پرکردن گونی بودیم. ابراهیم جنابان که فرمانده ما بود به سمت ما آمد و گفت: «بچه‎ها بجنبید تانک‌هاشون دارن میان. سنگرها رو زودترآماده کنید»

از هرطرف دود بلند بود و صدای شلیک توپ و صدای زنجیرهای تانک‌های عراقی شنیده می‌شد که نزدیک و نزدیکتر می‌شدند، رضا برای دومین بار گفت: «محسن، بیا بالای خاکریز. نماز ظهرم رو هنوز نخوندم. وقتی نمونده» رفتم لبه خاکریز جای رضا و او پایین خاکریز به نماز ایستاد. آرامشی داشت که هیچ وقت در طول این سال‌ها که می‌شناختمش از او سراغ نداشتم.
بعد از هر شلیکی که داشتم و یا هر گلوله‌ای که پشت خاکریزمان به زمین می‌خورد، برمی‌گشتم، رضا را تماشا می‌کردم. فاصله کمی باهم داشتیم، نگرانش بودم. دیگر داشتم از این همه آرامش و طولانی شدن نماز رضا  نگران می‌شدم. گَردی که بر مژه‌های بلندش نشسته بود، صورتش را معصوم‌تر از همیشه کرده بود. بخاطر نگرانی از جان رضا، به او گفتم: «مگه نماز جعفر طیار می‌خونی، زیر این آتیش؟»
حدود ۴ یا ۵ عصر بود که گونی‌ها را از خاک پر می‌کردیم. رضا به کول می‌کشید و به بالای خاکریز می‌برد. در همین حال هم با شلیک آرپی‌جی ۷ مانع نزدیک شدن تانک‌های دشمن می‌شد. رضا روی لبه خاکریز بود که گلوله مستقیم تانک به او اصابت کرد. رضا از پهلو مورد اصابت گلوله مستقیم تانک قرار گرفت و در لحظه جان داد. وقتی خواستیم جابه‌جایش کنیم، دیدیم شکمش پاره شده است. 
شهید رضا خوش‌نژاد متولد ۱۳۴۴ بود که سال ۱۳۶۱ به شهادت رسید. مزار او در امامزاده علی ابن جعفر(ع) قم است.

منبع: فارس

ثبت دیدگاه

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.