وقتی حاج احمد به وعده‌ای که به بعثی‌ها داده بود وفا کرد

یکی از همرزمان حاج احمد متوسلیان تعریف می‌کند: «یک بار حاجی پای بی‌سیم نشسته بود و به مکالمات عراقی‌ها گوش می‌داد. در این حین متوجه شد بعثی‌ها در جنگ با ایرانی‌ها درمانده شدند و کمک می‌خواهند. پس حاجی هم تصمیم گرفت به عراقی‌ها کمک کند.»
به گزارش تا شهدا، 

یکی از همرزمان حاج احمد متوسلیان تعریف می‌کند: «حاجی همیشه شعارش این بود: «باید پیش از این که دشمن به سراغ ما بیاد، ما به سراغش بریم.»
یک بار که حاج احمد کمین کرده بود تا حساب یک گردان عراقی را برسد، پای بی‌سیم نشسته بود و خیلی دقیق به مکالمات و گفت‌وگوی آن‌ها گوش می‌کرد. فرمانده گردان عراقی خیلی عاجزانه و با لهجه غلیظ عربی با ناتوانی گفت: «ما احتیاج به کمک داریم. نیروهای ایرانی فشار میارن. نمی‌تونیم مدت طولانی مقاومت کنیم.» 
حاج احمد خوشحال شد. قدری تأمل کرد و رفت روی خط و به عربی زمخت و خشن گفت: «نگران نباشید. خودم مشکل شما رو حل می‌کنم. فوراً یک ستون نیروی کمکی سراغتون می‌فرستم.» 
بعد ادامه داد: «موقعیت دقیق خودت رو گزارش بده.»
با دقت گوش کرد و اطلاعات لازم را از فرمانده گردان گرفت. رو به بی‌سیم‌چی که کنارش نشسته بود کرد و گفت: «خب! حالا الوعده وفا. باید نیرویی که قولش رو دادیم بفرستیم.»
حاجی فوراً از مناسب‌ترین محور یک گردان نیرو اعزام کرد. بچه‌های بسیجی مثل باران بلا سر آن گردان عراقی نازل شدند.
این بار فرمانده گردان اعزامی حاج احمد روی خط بی‌سیم رفت و گزارش داد: «حاج احمد! تانک‌های تی ۷۲ رو تحویل گرفتیم. برای بقیه غنائم جا باز کنید!»
منبع: کتاب «می‌خواهم با تو باشم» به قلم علی اکبری 

منبع: فارس

ثبت دیدگاه

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.