تو شهید نمیشوی!
احمدرضا بیضایی برادر شهید مدافع حرم محمودرضا بیضایی تعریف میکند: «بعد از اینکه به عضویت سپاه درآمد از تبریز رفت. یکی از بهانههایی که آن موقع برای برگشتن محمودرضا به تبریز وجود داشت، وصلتش با خانوادهای تبریزی و به تبع آن انتقال کارش به تبریز بود. اما با وجود اصرارهای ما هیچگاه به این کارتن نداد.
در صحبتهای مفصلی که آن اوایل با هم میکردیم معتقد بود برگشتنش به تبریز مساوی با کوچک شدن مأموریتش است. چون از اول در فکر پیوستن به نهضت جهانی اسلام بود. بعد از اینکه این فرصت را به دست آورد به کار با بسیجی های جهان اسلام افتخار میکرد.
حاضر نبود آمدن به تبریز را با چنین فرصتی عوض کند. ماندن در تهران برایش به معنی ماندن در میانه میدان و برگشتن به تبریز به معنی پشت میزنشینی و از دست دادن فرصت خدمتی بود که برای آن نیروی قدس را انتخاب کرده بود.
یادم هست يک بار که خیلی سخت گرفتم و تا صبح با او بحث کردم خیلی قاطع به من گفت: «من پشت میز بروم، میمیرم!»
بعد از اینکه در تهران تشکیل خانواده داد، در جواب برادری که به او پیشنهاد کرده بود خانوادهاش را بردارد و برود تبریز زندگی کند، گفته بود: «تو شهید نمیشوی!»
منبع: کتاب «تو شهید نمیشوی»
ثبت دیدگاه