علیرضا مؤمنی؛

نیامده‌ام جبهه که بخورم و بخوابم!

خواهر یکی از شهدای نوجوان دفاع مقدس تعریف می‌کند: «عملیات سختی در راه داشتند و فرمانده قصد اعزام برادرم را نداشت. برادرم تا موضوع را فهمید به او گفت: «اگر من را نبرید، روز قیامت شکایت می‌کنم.»
تا شهدا -  

پروین مؤمنی خواهر شهید علیرضا مؤمنی از شهدای دوران دفاع مقدس، به نقل از همرزم برادرش تعریف می‌کند: «در منطقه برفی و صعب‌العبور گرده‌رش بودند. علیرضا احساس کرد نمی‌خواهند او را به عملیات ببرند. رو به فرمانده‌اش کرد و گفت: «اگه من رو نبرین، روز قیامت شکایت می‌کنم. نیومدم که بخورم و بخوابم.»

فرمانده‌اش سر دوراهی ماند! آخر علیرضا کوچک بود و شرایط عملیات سخت.کمی نگاهش کرد و گفت: «علیرضا! وقت زیاده. ان‌شاءالله توی عملیات‌های بعدی می‌بریمت.»

او بغض کرد و سرش را پایین انداخت. فرمانده نتوانست مقابل سیل اشکش مقاومت کند؛ قبول کرد.

با آن‌ها رفت و همان جا هم شهید شد.»

شهید علیرضا مؤمنی متولد سال ۱۳۵۰ بود که ۷ بهمن‌ماه سال ۱۳۶۶ در حالی که کم‌تر از ۱۰ ماه از ۱۶ سال عمر خود را در جبهه گذرانده بود، در عملیات بیت‌المقدس ۲ به سرش ترکش خورد و در مائوت عراق به شهادت رسید. پیکرش در گلزار شهدای امامزاده ذوالفقار گرمسار به خاک سپرده شد.

منبع: فارس

برچسب ها

ثبت دیدگاه

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.