مادر شهید علیوردی: بعد از شهادت پسرم گفتم آفرین آرمان من!
مادر شهید آرمان علیوردی در مراسم جشن پیروزی انقلاب اسلامی که در مسجد قدس سعادتآباد تهران برگزار شد، درباره روحیات آرمان گفت: آرمان روحیهای داشت که دنبال مادیات نبود. یکبار آمد و گفت: «میخواهم در حوزه علمیه درس بخوانم.» من و پدر آرمان با حوزه رفتن او مخالفت نکردیم. اگر هم میخواستیم مخالفتی داشته باشیم، بخاطر مسائل اقتصادی بود؛ چون طلاب حقوق و درآمدی آنچنانی ندارند. وقتی برای آرمان این مسئله را توضیح دادیم، گفت: «اصلاً این مسائل برای من مهم نیست؛ من فقط میخواهم به مردم کشورم خدمت کنم.» وقتی دیدیم مشتاق است، مانع رفتن پسرم به حوزه علمیه نشدیم و خدا را شکر کردیم.
وی ادامه داد: پسرم همیشه میگفت: «مامان! من در جنگ تحمیلی و دفاع از سوریه نبودم. اگر روزی خطری کشور را تهدید کند، من اولین نفر هستم که میروم.» در دورهمیها از شهادتش حرف میزد. وقتی ۱۸ ـ ۱۷ سالش بود، در خرمآباد سیل سنگینی آمد. آرمان به عنوان بسیجی گفت میخواهم بروم به کمک مردم. آرمان تا قبل از ۱۷ سالگی از ما جدا نشده بود و برایم سخت بود او را جایی بفرستم که شرایط خوبی نداشت. اما دیدم آرمان اشتیاق دارد و باز هم مانع رفتنش نشدم. پسری که در ناز و نعمت بزرگ شده بود، در سیل لرستان رفت و هر کاری توانست برای مردم انجام داد. وقتی هم همهگیری کرونا را داشتیم، خیلی از ما کمتر برای خرید از منزل خارج میشدیم اما آرمان دید که وظیفه دارد به مردم کشورش کمک کند، برای کمک به مردم رفت.
مادر شهید علیوردی بیان داشت: پسرم در زمان اغتشاشات ۱۴۰۱ هم بخاطر مردم کشورش و رهبر عزیزمان تا آخرین نفس ایستاد. دوستانش درباره شب حادثه میگفتند: «آن شب برخی از افراد از بالکن و پنجره خانههای اکباتان آجر و سنگ سر بسیجیها و نیروهای امنیتی پرتاب میکردند. آرمان میخواست نماز اول وقت بخواند، به ما گفت بیایید برویم نماز. به او گفتیم الان نمیتوانیم برویم. اما آرمان از گروه جدا شد ورفت و نمازش را خواند؛ دیگر او را ندیدیم».
وی افزود: بر اساس فیلمهای موجود وقتی آرمان برمیگشت، آشوبگران به ظاهر او نگاه کردند و گفتند بسیجی است. آنها دور پسرم جمع شدند، کیفش را گشتند و وقتی دیده بودند یک جلد قرآن و کتابهای حوزه در کیف او است، گفتند بزنیدش او طلبه است. به پسرم گفته بودند که به رهبر و امام حسین (ع) و امیرالمؤمنین (ع) ناسزا بگوید اما پسرم من از کودکی در هیئتها بود و عشق اهل بیت(ع) در وجودش ریشه کرده بود، هیچ وقت این کار را نمیکرد. به آرمان گفتند فحش بده، او را خیلی شکنجه کردند اما آرمان ایستادگی کرد. من ۲ هفته بعد از شهادت پسرم وقتی در جریان نحوه شکنجهاش قرار گرفتم و دیدم که اغتشاشگران از او میخواهند به رهبر انقلاب ناسزا بگوید اما پسرم میگوید من را بزنید اما به رهبرم ناسزا نمیگویم، واقعا به آرمان افتخار کردم و گفتم: «آفرین آرمان من که پای حرفت ایستادی!».
ثبت دیدگاه