از فردا زن، طلاق! بچه، یتیم خونه!
یکی از همکاران شهید حسن طهرانی مقدم تعریف میکند: «اگر از بچهها کار میخواست، از آن طرف فکر خانواده و معیشت آنها هم بود. میگفت: «شما باید بیدغدغه سرکار بیایید.»
یک بار به من گفت: «یکی از بهترین لحظههای عمرم وقتی است که تو درخواست وام ازدواج و خرید خانه بچهها را میآوری جلو من و میگویی امضا کن.»
یک بار قرار بود تست نهایی کار را انجام دهیم. میخواستیم از ۵ سال کارمان نتیجه بگیریم. روز بزرگی بود. این آخرین مرحله کار بود و بعد از این تست، کار از مرحله مطالعاتی و تحقیقاتی خارج میشد و به مرحله تولید میرسید.
بچهها سر این کار خیلی سختی و زجر کشیده بودند. خیلی پیش آمد که چند شب به خانههایشان نمیرفتند. همه از جان مایه گذاشته بودیم.
پیش خودمان گفتیم که بعد از این تست همه چیز تمام میشود و دوران راحتی هم میرسد. اما حاج حسن گفت: «این کار فینال است. اگر امروز این تست جواب دهد از فردا کارمان سخت تر میشود. اصلاً فکر نکنید کار این جا تمام شده؛ بلکه سختتر میشود و همت بیشتری میطلبد.»
بعد به شوخی گفت: «از فردا زن، طلاق! بچه، یتیم خونه!»
منبع: کتاب «با دستان خالی» به قلم مهدی بختیاری
ثبت دیدگاه