
چگونه می توانی در این موقعیت بخندی؟
تا شهدا: تواضع او به حدی بود که کسی باور نمی کرد ذره ای شجاعت در وجود او باشد .هنگام نبرد و ضمن ابراز شجاعت از سوی او ، کسی باور نمی کرد ذره ای تواضع داشته باشد . او با این که صبر فوق العاده ای داشت . هنگامی که معصیت ظالمان را می دید،
آن چنان به خروش می آمد و به نبرد بر می خاست که متعجب می شدیم .
یک بار در ده کیلو متری بانه ، دو نفری گیر تعدادی زیادی ضد انقلاب افتادیم . هیچ کس در آن شرایط ، حاضر به مبارزه نمی شد ؛ ولی ما با رشادت غلامعلی موضع گرفتیم و دو نفری (در حالی که با جایی ارتباط نداشتیم ) شروع به جنگیدن کردیم . در طول درگیری ، خنده های غلامعلی مرا عصبانی می کرد . به او می گفتم : « چطور در این موقعیت می توانی بخندی؟» و او می گفت : « توکل بر خدا کن ! این جوجه ها نمی توانند مقابل سربازان جندالله بایستند.»
ما با شجاعت خارق العاده ی پیچک ، توانستیم از آن مهلکه جان سالم به در بریم .
در یک درگیری دیگر ، در حالی که سه گلوله به پیچک خورده بود، مرتب این طرف آن طرف می دوید و بچه ها را هدایت می کرد و تا رسیدن نیروی کمکی ، طی حدود هفت ،هشت ساعت درگیری ،دو گلوله ی دیگر هم خورد . بعد از این که به بانه بازگشتیم، وی حاضر نشد او را به بهداری پادگان ببریم و می گفت: « من حالم خوب است ؛به سایر بچه ها برسید . » اما در همین حال ، از شدت ضعف بیهوش شد و با پیکر غرق در خون و مدهوش او را به بهداری رساندیم.
شهید غلامعلی پیچک