
اخبار
نمیشه بچه تربیت کرد
تا شهدا؛ اگه روزی من نباشم تو بازم این چادر و حجابت رو داری؟
با تعجب نگاهی به صورتش کردم و گفتم: ” من به چادر افتخار می کنم، معلومه که همیشه با چادر می مونم. مگه از اول نداشتم؟”
گفت: دلم می خواد به یقین برسم، دلم می خواد خاطرم رو جمع کنی. دلم می خواد مثل مرواریدی باشی که توی صدفه!
گفتم:” مطمئن باش من همون جوری زندگی می کنم که تو بخوای.” حرف هایش به وصیت شبیه بود. بار آخری بود که از لاسجرد می رفتیم تهران. چند روز بعد از آن برای آخرین بار رفت جبهه و من را با یک وصیت نامه ی شفاهی تنها گذاشت.