
سر گذشت شهیده آمنه ازغ
به گزارش تا شهدا:آمنه در روز سوم تیرماه سال۱۳۱۵،در روستای <<بلبر>> از توابع بخش <<اورامان>> شهرستان <<سرو آباد>> در خانواده ای مستضعف دیدگانش به فروغ هستی روشن گردید.آمنه در فضایی معنوی پرورش یافت و به رشد و بالندگی رسید. اون چون هزاران دختر روستایی کردستان در آن روزگار، از آموختن علم و دانش محروم گردید و به یادگیری فنون خانه داری و امورات کشاورزی روی آورد.
فضای معنوی خانواده ، از او دختری با ایمان ،پاک و با اراده ساخته بود . حسن سلوک و رفتار پر از عطوفت و مهربانی آمنه ،او را چهره ای برتر و محبوب کرده بود.
او در اوج دوران جوانی تشکیل زندگی داد و با نیک مردی از دیار خویش پیمانی بست که تا روز آخر هر دو بر آن وفادار ماندند و با خون خود پایان آن را به امضا رساندند. حاصل این زندگی مشترک چهار فرزند است.
همسر آمنه از یاران انقلاب بود،کسی بود که در بحبوحه ی جریان های کردستان ،در میان انبوه اشرار ، مردانه علم دفاع از انقلاب را برافراخت و به افشای چهره ی کریه ضد انقلاب پرداخت .
عناصر مزدور روزگاری ،که مدام در تعقیب این مدافع انقلاب بودند، متر صد فرصتی بودند تا نیت شوم خود را عملی سازند. در روز هشتم آبان ماه سال ۱۳۶۴ هنگامی که کاک عثمان همراه همسرش آمنه عازم مریوان بودند. اجنبی پرستان با اطلاع از موضوع ،مسیر او را در گردنه ی <<اورامان >> مین گذاری نمودند،با برخورد خودرو این زوج مسلمان با مین ، هر دو در کنار هم و در یک لحظه پر کشیدند و پاداش سال ها عبادت خود را از حضرت دوست گرفتند و با چهره –ای خونین به ملاقات او رفتند تا بر خوان پر تنعم دوست مهمان شوند.
شب زنده داری
مادرم به معنی واقعی یک مسلمان اهل عمل و عبادت بود. او به ماه مبارک رمضان بسیار علاقه داشت . همیشه چند روز مانده به آغاز ماه صیام به استقبال آن می رفت . صبح تا شب کار می کرد،روزه اش را هم می گرفت . مادرم خود را مقید می دانست که حتماٌ افطار و سحری را برای خانواده آماده کند ، این تقید او موجب شده بود که کمتر بخوابد ، مخصوصاٌ برای آماده کردن سحر خیلی زود بیدار می شد، آن را آماده می کرد،بعد همه را بیدار می نمود. نماز صبح را که می خواند، نمی خوابید، تا طلوع آفتاب با خدا راز ونیاز میکرد .
یک بار گفتم :مادر! تو شب که نمی خوابی ، در طول روز تا غروب کار میکنی . روزه هم هستی ، اگر این گونه ادامه دهی ، قطعاٌ به مشکل می خوری و مریض می شوی ، حداقل بعداز نماز صبح بخواب که جسمت خیلی خسته نشود . گفت :پسرم ، قسم به خدا ،اگر می دانستی راز و نیاز بعد از نماز صبح چقدر لذت دارد،هیچ وقت این حرف را نمی زدی ، مگر من چقدر عمر می کنم . اگر قرار باشد ، به جای انجام عبادت بخوابم ، پس جواب خدا را چی بدهم ، بگویم خدایا تو من را خلق کردی که بخوابم. نه ، عزیزم این چنین توقعی از من نداشته باش ،تا وقتی زبانم در دهانم می چرخد آن را فقط برای ذکر خدا به حرکت در می آورم .
دقت در تربیت
مادرم نسبت به تربیت صحیح ما خیلی حساس بود، هیچ وقت اجازه نمی داد از منزل بیرون برویم ،مگر این که از مقصد ما اطلاع پیدا میکرد . به همه ی ما گفته بود: هر کس بعداز مغرب به منزل برگردد ،او را به داخل خانه راه نخواهم داد . همه باید قبل از اذان مغرب در خانه باشید .
یک روز همراه عمویم در مزرعه بودیم ،کار هایی داشتیم که باید آن را کامل انجام می دادیم ،به منزل برگشتیم ،برگشتمان به شب انجامید ، من دیرتر از زمان مقرر به منزل رفتم . وقتی وارد منزل شدم دیدم مادرم عصبانی است، گفت: مگر نکفته ام ،باید قبل از اذان برگردید ؟ گفتم: با عمویم در مزرعه کار داشتیم ،دیر تمام شد، به همین خاطر دیر برگشتیم . مادر به منزل عمویم رفت ،فهمید همراه او بودم ،اما وقتی برگشت ،گفت :با این اینکه با عمویت بوده ای ،ولی چون قانون خانه را شکسته ای امشب از شام خبری نیست ،تا احترام به مقررات خانواده را یاد بگیری . این سخت گیری های من فقط به خاطر سعادت شماست ، شما ها باید درست تربیت شوید تا جامعه ای سالم داشته باشیم ،تا وقتی زنده ام به خودم اجازه نمی دهم ،نسبت به فرزندانم بی تفاوت باشم ،این حق یک مادر است که بر زندگی بچه هایش نطارت وکنترل داشته باشد.
((روای خاطرات – سالم ازغ ، فرزند شهید))