
سرگذشت شهیده جواهر امینی
تا شهدا؛ جواهر فرزند رسول در سال ۱۳۲۱، در روستای «دزلی» از توابع «اورامانات» شهرستان «سرو آباد» در خانواده ی مستضعف و متدین دیده به جهان گشود و چون جواهری ارزشمند در درج گرانبهای حرمت خانواده پذیرفته شد.
جواهر پس از طی دوران طفولیت،مانند دیگر دختران آن روزگار کردستان به دلیل عدم دست رسی به امکانات آموزشی از نعمت سواد محروم شد. از همان دوران با کار و مبارزه ی بی امان با زندگی در شرایط سخت اورامان آشنا شد ودر کمک و مساعدت خانواده از هیچ تلاشی دریغ نورزید.
کانون معنوی خانواده، جواهر را انسانی متدین، اهل ورع، پارسایی وخود ساخته بارآورده بود. او وقتی به سن ازدواج رسید، با جوانی از دیار خود پیمان زناشویی بست و زندگی مشترک را آغاز نمود. ثمره ی ازدواج او هفت فرزند است. جواهر همه ی توان خود را صرف کار و تربیت فرزندانی با ایمان و مفید برای جامعه نمود.
سرانجام، این پارسا زن،چون دیگر مسلمانان آزاد اندیشکردستانی، هدف کینه ورزی عناصر ملحد و بی دین قرارگرفت و در بیست وششم دی ماه سال ۱۳۵۹، در مسیر جاده ی بهرام آباد دزلی بر اثر برخورد با مینی که توسط داعیان دروغین دفاع از مردم کردستان کار گذاشته بود، گل وجودش پرپر گردید و در گستره ی بی نهایت ابدیت پرواز را آغاز کرد.
مهر خواهری
من از خواهرم کوچکتر بودم، در روستا زندگی میکردیم. جغرافیای سخت منطقه ی «دزلی» عاملی بود برای رنج، زحمت وتلاش بیشتر تا از دل سخره ها ثمر وبهره ی تلاشت را برگیری و معاشت را اداره کنی. بچه ها هم باید مثل بزرگتر ها کار می کردند، در این میان پسر و دختر فرقی باهم نداشتند، اصلا چرخ زندگی را باید همه باهم می چرخاندند والا از حرکت باز می ایستاد.
پدرم وقتی کاری را به جواهر می سپرد، من را هم همراه او می فرستاد و می گفت: کار را دو نفری انجام دهید. اما من چون کم سن و سال بودم و جثه ی کوچکی داشتم، خواهرم اجازه نمی داد کار کنم. هر وقت برای انجام کاری میرفتیم، او به جای من هم کار می کرد، گاهی اوقات می گفتم: من آمده ام تا به شما در انجام کارها کمک کنم.
می گفت: خیلی خوش آمدی، اما چون توان انجام خیلی ازاین کارها را نداری، من اجازه ی کار کردن به تونمی دهم، هر وقت بزرگتر شدی، اجازه می دهم کار کنی، جواهر بسیار بیشتر از آنچه قابل تصور باشد، مهر و محبت داشت. حاضر بود، همه ی خطرها را خود بپذیرد، اما شاهد بروز خطر برای یکی از اعضای خانواده نباشد.