
ده سکانس تلخ!
۱- نشست، زنش کنارش… نمیتونست حرف بزنه، زنش آهنربا خواست، به هر جای بدن که میزد میچسبید ، نقطه به نقطه… آه کشید… من شکستم… ۲- محکم وایساده بود ، مادر شهید بود ، پرسیدم: نحوه ی شهادت؟ نشست ، خرد شد، گریه کرد . گفت : همه از تشنگی شهید شدن ، پسر من موند تو محاصره ، تو سرما یخ زد گریه کرد آه کشید من شکستم… ۳-نشست ، نگاه کرد ، فحش داد ،لعنت کرد ، ناله کرد، گریه کرد. گفت: به جای درمان ، برای اینکه صدامون در نیاد ، سهمیه تریاک دادن…رایگان… آه کشید… من شکستم… ۴- پیرمرد بود ، موهاش مثل برف سفید ، پرسید : آمار جدید نداری؟ گنگ بودم ، گریه کرد .گریه کردم گفت: میدونم برمیگرده ، انقدر باحاج خانم زنده میمونیم تا برگرده . گریه کردم ،گریه کرد آه کشید… من شکستم… ۵- شیمیایی بود ، ده درصد! دروغم نمیگفت ، مدارک پزشکیش کامل بود. دوتا دختر داشت ، هردو عقب افتاده…از اثرات شیمیایی گریه کرد… آه کشید… من شکستم… ۶- موجی بود ، فریاد زد ، با سر بینی یک نفر و شکست ، نشست ، گریه کرد دختر هفده سالش دوشب بود که فرار کرده بود ، از دست بابای موجیش… گریه کرد… آه کشید… من شکستم…
۷- از اثرات جانبازی شهید شده بود ، حتی اسمشو شهید نذاشتن . زنش رفته بود. دو تا بچه داشت با یک پدربزرگ پیر پدربزرگ گریه کرد آه کشید… من شکستم…
۸- نشست ،آروم ، اسمش حسین بود . دکمه هاش و باز کرد ، ترسیدم ، توی بیمارستان چه بلاهایی که سرش نیاورده بودن ، از بالا تا پایین بخیه ، بخیه هایی که عفونت کرده بود ، موجی هم بود ، دوباره برده بودنش کمیسیون ، با بزرگواری !!! ده درصد داده بودن ، یه بار که موجی شده بود، دختر سه ساله شو چنان به دیوار زده بود که کلیه ی بچه مشکل پیدا کرده بود ، مثل یه بچه گریه میکرد ، دعواش کردم ، بغض کرد…واقعا بچه بود… قول داد دیگه کار بد نکنه گریه کرد… آه کشید… من شکستم… ۹- بیشتر از بیست سال بود که روی تخت می خوابید . ۷۰ درصد بود از گردن به پایین قطع نخاع بود . دکترای حقوق داشت حتی خانواده اش فراموشش کرده بودن لبخند میزد . حتی از زخم بستر هم شکایت نمیکرد یکدفعه همه ی بدنش شروع به لرزیدن کرد ، حتی تخت هم میلرزید منم میلرزیدم رفتم عقب سرمو پایین انداختم از خودم شرمنده بودم دعوام کرد گفت رفتم جنگیدم تا تو گریه نکنی فدای سرت آه کشید… من شکستم…