درنگ جايز نيست

اولين ماه تابستان به روزهاي پاياني اش نزديك مي شد. فضاي سرسبز پايگاه، ترنم روح بخش پرندگان بر روي شاخسارها از صبحي زيبا و دل انگيز خبر مي داد و در ميان سكوت آرام بخش فضاي صبحگاهي پايگاه صداي گنجشك هايي كه در تكاپوي آغاز روز جديد بودند، منظره ي خاصي را به محيط اطراف پايگاه بخشيده بود و اگر نبود غرش گهگاه هواپيماها و يا شليك آتشبارهاي ضدهوايي، پرندگان همچنان به نغمه سرايي و غزل خواني مشغول بودند و طبيعت ترنم زيباي هميشگي اش را آرام و گوش‌نواز نثار عاشقي همچون تو مي كرد.

خودرو همچنان زوزه كشان پيش مي رفت و هريك از آنان به آنچه انجام شده و به آنچه پيش رو بود، مي انديشيدند.

 شيلتر شماره پنج، بفرماييد.

با صداي راننده، عباس ناگاه به خود آمد. نگاهش با نگاه راننده گره خورد. تبسمي از سر مهر برلبانش نقش بست و از ماشين پياده شد و به سمت آشيانه هواپيما به راه افتاد.

هوا هنوز تاريك و روشن بود و نسيم فرح بخش صبحگاهي تن و روحش را نوازش مي داد. او به يقين مي دانست اختلاف افق همدان با بغداد سي دقيقه است و بايد چنان برنامه ريزي كند كه همزمان با اولين اشعه طلايي خورشيد از زمين برخاسته و اوج بگيرد تا در همان لحظات طلوع آفتاب كه ديد دشمن نسبت به رؤيت هواپيما در آسمان كم مي شود، بر فراز شهر بغداد باشند.

داخل آشيانه و از فاصله دور در زير نور مهتابي ها، هواپيماهاي جنگنده ديده مي شد كه با مسلح شدن به انواع بمب هاي هزار پوندي و مسلسل، در آن صبح زود ابهت خاصي پيدا كرده بود.

معمولا براي آماده كردن يك هواپيما براي پرواز، عده زيادي از كادر فني مكانيسين ها تلاش مي كنند. عده اي با تانكر، سوخت مخصوص هواپيما را حمل و عده اي ديگر بالن هاي محتواي اكسيژن را در كنسول نصب مي كنند. كارشناسان برق، وضعيت تجهيزات هواپيما و سيستم جريان بنزين و همچنين طرز كار وسايل الكترونيكي را بازديد مي كنند، مكانيسين ها به بازديد روكش فلزي و آزمايش سيستم هدايت هواپيما مي پردازند و گروهي نيز بنا به درخواست عمليات، هواپيما را متناسب با خواست عمليات و نوع ماموريت به انواع بمب و راكت و مسلسل مسلح مي كنند.

عوامل فني كه پاسي از شب گذشته در حال آماده كردن هواپيما بودند با مشاهده عباس اداي احترام كرده و آمادگي هواپيما را جهت انجام ماموريت اعلام داشتند. عباس با نگاه به هواپيما كه اينك با چند تن بمب و موشك منظره زيبايي به خود گرفته بود به خود مي باليد و اميدوار بود بتواند امروز در قالب اين بمب ها آتش قهر ملت ايران را بر مخازن بزرگ پالايشگاه و يا بر سر زرادخانه هاي رژيم متجاوز بعثي فرو ريزد.

عباس در همين فكر بود كه يكي از مهندسين پرواز جلو آمد، اداي احترام كرد و گزارشي از وضعيت هواپيما را به اطلاع خلبان رساند.

عباس به كمك چراغ قوه كوچك جيبي طبق دستورالعمل هاي پروازي چرخي به دور هواپيما زد و بخش هاي مورد نظر را بازديد كرد.

او پس از بازديد از بخش هاي مختلف هواپيما در روي زمين، از قبيل بمب ها، پين هاي مخصوص رها شدن بمب، دماغه هواپيما طبق چك ليست، آمادگي خود را براي انجام ماموريت به مهندس پرواز اعلام نمود.

ابتدا ستوان خلبان منصور كاظميان از پلكان هواپيما بالا رفت و در جايگاه خلبان دوم نشست.

دقايقي بعد عباس از پلكان فلزي هواپيما بالا رفت و درون كابين خود جاي گرفت. به دنبال او يكي از عوامي فني – كه نقش مهمي در تجهيزات پروازي و ياري رساندن به خلبانان در طول سال هاي دغاع مقدس به عهده داشت – از پلكان هواپيما بالا رفت و با شوق وصف ناپذيري او را در بستن بندهاي چتر و بندهاي كمر و سرشانه به صندلي خلبان كمك كرد.

كمربند كه قفل شد، مكانيسين، چتر نجات را به هارنس وصل كرد.

عباس كلاه منقوش به پرچم ايران را بر سر گذاشت و انگشت دست راست را به نشانه روشن كردن موتور هواپيما به مكانيسين نشان دادو او ابتدا كمپرسور را روشن كرد و عباس با فشار دادن كليد استارت، ابتدا موتور چپ و سپس موتور راست را آزمايش كرد. چك هاي لازم يكي پس از ديگري توسط عباس انجام شد و يك يك فرامين از قبيل روغن، آب، هيدروليك، بنزين، سيستم اتصال چرخ هاي هواپيما بار ديگر مورد آزمايش قرار گرفت و سالم بودن هريك از سيستم ها از طريق علائم و نشان دهنده ها با علامت دست عوامل فني برروي زمين اعلام شد.

عباس پس از آزمايش هاي اوليه متوجه اشكال در سيستم جهت يابي هواپيما شد. هواپيما در سيستم ناوبري INC دچار اشكال بود. معمولا با داشتن چنين عيبي خلبان مختار است از پرواز امتناع كرده و يا ادامه دهد.

اينك خلبانان هواپيما هاي شماره ۲ و ۳ آماده بودند تا با فرمان عباس (ليدر دسته) از آشيانه خارج شوند. دقايقي از زمان تعيين شده مي گذشت ولي از فرمان ليدر خبري نشد.

هواپيماي شكاري محمود اسكندري همچون اسبي سركش براي خروج از آشيانه بي قراري مي كرد و هر آن آماده بود با فرمان ليدر از آشيانه خارج شود.

محمود اسكندري خلبان هواپيماي شماره ۳ كه در آشيانه شماره ۴ همچون عباس سرگرم آماده كردن هواپيماي جنگنده خود بود، پس از چك هاي لازم به ساعت مچي اش نگاه كرد. ساعت پنج دقيقه از زمان تعيين شده مي گذشت و هيچ پيامي از سوي ليدر دسته مبني بر خارج شدن از آشيانه دريافت نشده بود. او كه از وقت شناسي، تجربه و مهارت عباس در اصل غافلگيري كاملا مطلع بود و اين موضوع را در كارنامه ماموريت هاي جنگي سه ساله عباس به وضوح ديده بود، اطمينان داشت دليل محكمي براي تاخير عباس وجود دارد. عليرغم اينكه مي بايست در سكوت كامل راديويي اين عمليات صورت پذيرد و از آنجايي كه فاصله آشيانه هواپيماي عباس با آشيانه هواپيماي شماره ۴ زياد بود، ناگزير با اعلام علايم و كدهاي راديويي، علت تاخير را جويا شد و عباس با اعلام كدي وجود نقص فني در سيستم جهت ياب هواپيما را علت تاخير خود ذكر كرد.

عباس با اين تصور كه ممكن است در صورت برخاستن در جهت يابي هواپيما دچار اشكال شود، از همكارش محمد اسكندري كه در طرح عملياتي در جايگاه رزرو قرار داشت خواست فرماندهي گروه (ليدري) را بر عهده گيرد و به همين منظور طي جملات كوتاهي گفت :

 محمود، هواپيماي من اشكال دارد، تا رفع اشكال تو ليدر باش.

پس از دريافت پيام، اسكندري با اعلام علايم راديويي به همكار خلبانش «توانگريان» گفت : شماره ۲ آماده خزش.

شماره ۲ آماده ام.

و چون از آمادگي شماره ۲ مطلع شد گفت: مي رويم روي فركانس برج.

و بلافاصله فركانس راديو را به فركانس برج تغيير داد.

برج مراقبت، «منصور» درخواست خزش و برخاستن.

برج مراقبت اطلاعات لازم را از نظر باند مورد استفاده، سرعت باد و فشار هوا طبق روش در اختيار خلبان گذاشت و بلافاصله مجوز پرواز را صادر كرد.

هواپيماي شماره ۲ نيز در همين لحظه با خزش زيبايي از آشيانه خارج شد و دقايقي بعد در آستانه باند به محمود ملحق شد. اينك هواپيماي محمود اسكندري و هواپيماي شماره ۲، اكبر توانگريان، در ابتداي باند پرواز قرار داشتند. چك هاي آخر به سرعت انجام گرفت.

هواپيماي محمود كه به فاصله كمي از هواپيماي شماره ۲ قرار داشت براي آخرين بار از دورن هواپيما با اشاره دست اعلام كرد: آماده اي ؟

توانگريان با بالا بردن انگشت شست آمادگي هواپيمايش را اعلام كرد.

بلا فاصله هر دو هواپيما به فاصله كمي از يكديگر در آستانه باند به حركت درآمدند و پس از طي مسافتي محمود از باند برخاست و در آغوش آسمان جاي گرفت و به انتظار برخاستن ديگر همرزمانش گردش به چپ كرد و سرعت را در حدي نگه داشت تا ساير همكاران خلبانش به وي ملحق شوند.

بلافاصله خلبان هواپيماي شماره ۲ كه متعاقب وي در ابتداي باند آماده برخاستن بود به حركت درآمد و به يك باره پاهايش را از روي ترمز برداشت. مسير را با سرعت طي كرد و در لحظه تيك آف و اوج گيري ناگهان دچار نقص فني شد. هواپيما قادر به اوج گيري نشد و متاسفانه از ادامه مسير بازماند.

بلافاصله اشكال هواپيما را با يك پيام كوتاه به اطلاع شماره يك (محمود) رساند.

عباس كه همچنان سرگرم عيب يابي هواپيمايش بود و مكالمات همكاران خلبانش را از طريق راديوي هواپيما گوش مي داد، از فرط عصبانيت مشت محكمي به فرامين هواپيما كوبيد و بر شانس بد خود لعنت گفت واز مسئله پيش آمده ابراز تاسف كرد.

هواپيماي جنگنده عباس كه تا آن لحظه از طريق سيستم برق كممكي (كمپرسور) كنترل مي شد، با فرمان خلبان كابل هايي كه به هواپيما متصل بود از هواپيما جدا و با اولين استارت هواپيما روشن شد. سيستم هاي مختلف از قبيل رادار، كنترل آتش و ارتباط راداري را يك يك وارسي كرد. عليرغم تلاش مهندسين و عوامل فني براي برطرف كردن نقص فني متاسفانه اشكال در سيستم جهت نما برطرف نشد.

هنوز پيام راديويي هواپيماي شماره ۲ به پايان نرسيده بود كه عباس در پيام كوتاهي به شماره ۱ (محمود) كه در اوج آسمان در حال پرواز بود اعلام كرد، به رغم داشتن نقص فني در عمليات شركت مي كنم.

عباس با توجه به حساسيت عمليات به عيب هواپيما اعتنايي نكرد و لحظه اي ترديد به خود راه نداد و با توكل به خدا آماده انجام ماموريت گرديد.

مهندس پرواز و عوامل فني نيز با توجه به خواست خلبان با امضا كردن چك ليست برايش آرزوي توفيق كردند.

عليرغم اينكه مي توانست پرواز را به وقت ديگري موكول كنده اما چنين نكرد. عباس آمادگي هواپيما را به منظور خروج از آشيانه با علايم قراردادي به مسئول كه در مقابل هواپيما ايستاده بود اعلام كرد تا چوب جلو چرخ را بردارد. آن گاه دسته گاز را اندك اندك به جلو فشار داد و هواپيما آرام به حركت درآمد.

در كاناپي هواپيما كه بسته شده او و همكارش نيز جزيي از اجزاي هواپيما شدند.

هنگام خارج شدن از آشيانه در اطراف هواپيما تمامي همكاران فني كه از پاسي از شب در حال آماده كردن هواپيما بودند، برايشان دست تكان مي دادند و با نگاه هاي محبت آميزشان آن دو را بدرقه و براي سلامتي و بازگشت موفقيت آميزشان از ماموريتي كه در پيش رو داشتند دعا مي كردند.

لحظات به سرعت مي گذشت.

هنوز هوا تاريك و روشن بود. آن روز آنها جزو اولين گروه پروازي بودند كه به ماموريت اعزام مي شدند. متاسفانه خلبان شماره ۲ به علت اشكال در سيستم قادر به پرواز نشد و در حال خارج شدن از باند پروازي بود.

دقايقي بعد عباس با خزش زيبايي پس از عبور از تاكسي ويدر آستانه باند قرار گرفت. از قبل شماره پرواز به برج مراقبت اعلام شده بود، لذا با اعلام كدي، برج مراقبت اجازه پرواز را صادر كرد. هواپيما گرگ و ميش بود و از طرفي با گردو خاك ناشي از برخاستن پس سوز هواپيماهاي شكاري ديد خلبان به ميزان صفر كاهش يافته بود. هواپيماي عباس به سرعت بررروي باند به حركت درآمد.

عباس به يك باره پاها را از روي ترمز برداشت و موتورها را درحالت حداكثر قرار داد و هواپيمايش غرش كنان و با آخرين سرعت روي باند به حركت درآمد و پس از طي مسافتي تا هزارپايي انتهاي باند، عنقريب بود با هواپيماي همكارش كه اينك در انتهاي باند پروازي در حال خارج شدن بود برخورد كند، طوري كه كنترل هواپيما براي لحظه اي از دست عباس خارج شد و چيزي نمانده بود كه از باند خارج شود.

به يكباره دسته فرامين را به عقب كشيد و موتور را در حالت صددرصد قرار داد و با اين كار شديدترين غرشي كه از رعد بر مي خيزد به گوش رسيد. هواپيما از زمين كنده شد و دقايقي بعد در آغوش آسمان جاي گرفت. بلافاصله با زدن دكمه اي چرخ ها و فلاپ هاي جنگنده جمع شد.

عباس با مهارت خاصي هواپيما را به كنترل خود درآورد و با چابكي و تردستي هرچه تمام تر مانع از بروز سانحه گرديد. دقايقي بعد هواپيماي عباس در قلب آسمان در كنار ديگر همرزم خلبانش محمود اسكندري قرار گرفت. با اعلام آمادگي دوباره عباس براي انجام ماموريت روحيه همكاران خلبانش دوچندان شد. با ديگر فرماندهي گروه (ليدري) را بر عهده گرفت.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا