از عباس دوران تا اجلاس تهران

در طول خدمت در نيروي هوايي ايران خصوصآ حضور در پست فرماندهي پايگاه يكم (كامان پست) در مقام مامور، افتخار آشنايي و دوستي با بسياري از خلبانان شكاري پيدا كردم . كه برخي شهيد شدند . با فرماندهان تاريخ ساز متعددي چون” منصور ستاري” و “عباس بابايي” در دوران جنگ ديدار و ملاقات هايي داشتم . با برخي از اين بزرگ مردان چون زنده ياد “مهدي دادپي ” دوستي و رفاقتي صميمي بين ما برقرار شده بود . اما متآسفانه هرگز افتخار آشنايي با  “عباس دوران” رو نداشتم. و تنها بعد از شهادت غرور آفرينش نام وي رو شنيده و به او قلباً افتخار كردم. و هميشه مترصد فرصتي مناسب بودم تا در باره عمل غرور آفرين اين قهرمان وطن پرست مطلبي بنويسم . تا اين كه اواخر خرداد ماه امسال براي همكاري با يكي از نشريات پر تيراژ نيروهاي مسلح دعوت به همكاري شده و اولين سفارش هم در باره دو تن از شهداي نامدار و عاليقدر ارتش { عباس بابايي و عباس دوران } بود . از اون جايي كه مطالب بي شماري از زندگي و شجاعت اين دو عقاب تيزپرواز در رسانه هاي گوناگون منتشر شده و متآسفانه اغلب هم تكراري و گرته برداري بود ، تصميم گرفتم توصيفي جديد از زبان دوستان نزديك و همكاران خدمتي اين دو قهرمان تهيه كنم . با ” رضا عتيقه چي ” فرزند يكي از اسطورهاي دفاع مقدس تماس گرفته و خواهش كردم به دليل فرصت كم ام امكان گفت و گو با پدر قهرمانش و ايضآ يكي دو نفر ديگر از همرزم هاي اين دو شهيد عزيز رو برايم فراهم نمايد …

فرزند مهربان و با مرام سرتيب خلبان ” محمد عتيقه چي ” خيلي زود اين امكان رو برايم فراهم آورد . و  موفق شدم تلفني با اين قهرمان زنده و نازنين كشور به گفت و گو  پردازم . صادقانه اعتراف مي كنم ، طي يكي دو ساعتي كه با اين عقاب تيرپرواز و افتخار آفرين كشورم صحبت مي كردم ، چنان صميميتي بين ما برقرار شد كه گويي سال هاست همديگر رو مي شناسيم .. واقعآ لذت بردم . بعد از تكميل مطالب طي قراري كه گذاشته بودم با پست الكترونيكي اون ها رو براي نهاد مربوطه فرستادم . اما متآسفانه هيچ خبري از طرف مقابل نشد ! راستش رو بخواهيد عمل اون ها رو به حساب كم سوادي خويش گذاشته و حق رو به اون ها دادم تا از ارتباط و همكاري با فردي دون پايه و غير خودي ( به تعبير برادران ) خود داري كنند ! بگذريم .. به هر حال هر دو مطلب رو در آرشيوم حفظ كرده تا اگه زنده بودم سال بعد در تارنمايم منتشر كنم. تا اين كه طي وب گردي هاي متداول روزانه نگاهم به اين تيتر افتاد:

سياسي ترين حمله هوايي تاريخ ايران با اين نامه محرمانه كليد خورد .

 از اون جايي كه حساسيت فوق العاده اي نسبت به اخبار دفاع مقدس و حملات هوايي دارم ، خبر كه به قلم دوست فرهيخته ام جناب ” جعفر محمدي ” مدير محترم سايت عصر ايران بود رو خوندم : البته خيلي از رسانه هاي معتبر براي مخاطبان خويش نوشته ذيل را منتشر كردند كه مي خوانيد:

عصرايران؛ جعفر محمدي- اجلاس عدم تعهد ، هر چند امروز به دليل ميزباني كشورمان ، براي ايراني ها اهميت دارد اما پيش از اين نيز ، يك بار در كانون توجه مردم ايران قرار گرفته بود، زماني كه قرار بود بغداد ميزبان سران عدم تعهد باشد ، آن هم در بحبوحه جنگ ايران و عراق! براي حكومت صدام حسين كه در سوم خرداد ۱۳۶۱ ، خرمشهر را از دست داده و ضربه اي حيثيتي در جنگ و جهان خورده بود ، بسيار مهم بود كه با ميزباني بزرگ ترين نهاد بين المللي بعد از سازمان ملل ، به ترميم وجهه خود بپردازد. از اين رو ، بغداد خود را مهياي برگزاري اجلاس مي كرد و اين در حالي بود كه ايران ، مي كوشيد با تبليغ ناامن بودن پايتخت عراق به دليل وضعيت جنگي ، مقامات كشورها را از سفر به عراق بازدارد و اجلاس بغداد را منتفي كند. با اين حال، ماشين تبليغاتي و سياسي صدام كه از پشتوانه قدرت هاي بزرگ هم برخوردار بود ، گوي سبقت را ربود و قرار شد اجلاس در بغداد تشكيل شود. عراقي ها ، ادعا مي كردند كه بغداد به حدي امن است كه حتي يك پرنده هم بدون اجازه آنها نمي تواند در آسمانش پرواز كند. آنها حتي از مسوولان كشورهاي عدم تعهد خواستند تا كارشناسان امنيتي خود را به بغداد بفرستند و از نزديك شاهد امنيت مثال زدني آن باشند! زمان اجلاس نزديك مي شد و تلاش هاي ايران ثمر بخش نبود. همه در تهران به دنبال راهي براي ضربه زدن به دشمن بودند ؛ تا اين كه پيشنهادي محرمانه از وزارت خارجه به رياست جمهوري رسيد و خيلي زود مقدمات اجرايي كردنش در دستور كار مقامات عالي نظام قرار گرفت. در نامه با تأكيد بر اهميت اجلاس ، تلاش هاي عراق در اين باره و تصريح به اين كه اهميت اين موضوع از “خرمشهر” كمتر نيست ، آمده بود: “سرنوشت محل برگزاري كنفرانس را يك حركت نظامي مي تواند روشن كند.”

اين سند اخيرا در كتاب “ايران و جنبش عدم تعهد به روايت اسناد، از باندونگ تا تهران” توسط انتشارات رياست جمهوري (نشر جمهور ايران) منتشر شده است.

به زودي طرح حمله آماده شد: بمباران بغداد.

اين در حالي بود كه بغداد در حصاري از موشك هاي ضدهوايي قرار داشت و ارتش صدام ، حق داشت به امنيت پايتخت ببالد. اما ۶ خلبان ، ريسك سياسي ترين حمله هوايي تاريخ كشورشان را پذيرفتند، بدين ترتيب سه هواپيماي اف – ۴ به پرواز درآمدند ، دو هواپيما از مرز گذشتند و به سمت بغداد رفتند و سومي بر فراز مرز ماند تا در صورت نياز به كمك اقدام كند. بدين ترتيب در روز سي ام تير ۱۳۶۱ ناگهان غرش هواپيماهاي ايراني در آسمان بغداد ، چشم ها را متوجه آسمان كرد. هواپيماي ايراني بمباران را آغاز كردند و از جمله پالايشگاه الدوره را هدف قرار دادند ؛ همزمان ، هزاران گلوله ضدهوايي و ده ها موشك به سمت هواپيماي آنها شليك شد و يكي از اين موشك ها ، به دم هواپيماي عباس دوران و منصور كاظميان اصابت كرد.

دوران از كاظميان خواست كه با چتر نجات بيرون بپرد و با فشردن دكمه خروج اضطراري كابين كمك خلبان ، او را با چتر نجات ، از هواپيما بيرون انداخت. دوران بعد از آن كه خيالش از بابت همرزمش راحت شد ، هواپيماي نيمه سوخته اش را كه نه بمبي داشت و نه موشكي ، به سمت هتل قرق شده اي كه قرار بود ميزبان اجلاس عدم تعهد باشد هدايت كرد و لحظاتي بعد، آنچه بر جاي ماند ، هتل ويران اجلاس بغداد بود و هواپيمايي تكه تكه و البته پيكر سوخته شده عباس دوران. خبر اين حمله هوايي و انهدام هتلي كه قرار بود محل اقامت سران باشد ، به سرعت در جهان پيچيد و نتيجه هم كاملاً مشخص بود: ميزباني از عراق پس گرفته شد ؛ حيثيت سياسي حكومت بغداد نيز بمباران شده بود!

بيست سال بعد ، در تابستان گرم ۱۳۸۱ ، از شهيد عباس دوران ، تكه اي از استخوان سوخته پايش به وطن بازگشت و در شهر شيراز ، به خاك سپرده شد. يادش هميشه زنده و مستدام باد.

عباس دوران كي بود !؟

كافي است همين جمله كوتاه ” عباس دوران كي بود ؟ ” را در يكي از موتور هاي جستجوگر قرار داده تا سيل اطلاعات توآم با تصاوير اين دلاور حماسه ساز همراه با نقل قول هاي مختلفي پديدار شود . از نحوه شهادت گرفته تا منش هاي انساني و … اما واقعيت امر اين است دقيقآ ۲۷ سال پيش كه اين اجلاس قرار بود در شهر بغداد برگزار بشه ، صدام حسين تكريتي دقيقآ در چنين ايامي با غرور و نكبر جلوي رسانه هاي خبري جهان باد در غبغب انداخته و با تحقير كردن خلبانان ايراني به ارباب جرايد و رسانه ها اعلام كرد .. { ايراني ها همه ترسو و بزدل هستند . هيچ خلبان مجوس ايراني جرآت نزديك شدن به آسمان بغداد براي بر هم زدن اجلاس را ندارد !! } و اين جا بود كه رگ غيرت دلاور ايران زمين به جوش آمده و تصميم گرفت چنان ناز شصتي به صدام و حاميان قدرتمند غربي اش نشون بده كه ديگر هيچ كسي قادر توهين به هموطنان ايراني و عقابان تيزپرواز ارتش دلاور كشور نشود .. بهتره ادامه ماجرا رو از زبان سرتيپ خلبان ” محمد عتيقه چي ” بشنويم :

سرتيپ خلبان محمد عتيقه چي

سرتيپ خلبان محمد عتيقه چي يكي از قهرمانان شايسته دوران دفاع مقدس است كه با اكثر شهيدان و اسطورهاي عشق و مقاومت آشنا بوده و بال به بال آن ها براي دفاع از ميهن پرواز كرده است . وي بار ها تا مرز شهادت پيش رفته اما تقدير چنين رقم زد كه زنده مانده و در سنگر هاي ديگري به مردم و جامعه خدمت كند . در كارنامه خدمتي اين امير خلبان سابقه چهار سانحه مرگبار و شكار سه فروند هواپيماي عراقي به ثبت رسيده است . محمد عتيقه چي در هشتم مرداد ماه ۱۳۲۸ در محله راه اهن متولد شد و بعد از اتمام دبيرستان در سال ۱۳۴۷ به استخدام نيروي هوايي در امد . وي بعد از پايان دوره هاي مقدماتي براي تكميل اموزه هاي خلباني به كشور پاكستان اعزام شد . محمد عتيقه چي بعد از تكميل دوره هاي تخصصي زميني و پروازي در سال ۱۳۵۰ به كشور بازگشت . اولين محل خدمتي او پايگاه ذزفول تعين شده و قرار بود با هواپيماي ” اف – ۸۶ ” پرواز كند . اما با از رده خارج شدن اين نوع شكاري ها ، او براي پرواز با جگنده فانتوم به تهران منتقل مي شود و بعد از گذروندن كلاس هاي اموزشي ، شش ماه بعد  براي ادامه پرواز كابين عقب هواپيماي ” اف – ۴ ” به شيراز مي رود . خلبان جوان سه سال دوران آموزش و پرواز  را با موفقيت طي كرده و در اواخر سال ۱۳۵۳ براي گذروندن دوره كابين جلو به تهران باز مي گردد . و تا سال ۱۳۵۶ در گردان ۱۲ پايگاه يكم شكاري به خدمت مشغول مي شود  .  

محمد عتيقه چي يك سال قبل از پيروزي انقلاب به عنوان مامور به پايگاه سوم شكاري همدان منتقل شد اما در شهريور همان سال براي راه اندازي و سازماندهي گردان ۹۱ شكاري ، به پايگاه نهم بندرعباس  انتقال يافت  . با آغاز جنگ به عنوان خلباني با تجربه  در مقام مامور با حضور در پايگاه هاي دزفول ، همدان ، بوشهر به دفاع از آب و خاك كشور مي پردازد . و در نهايت در سال ۱۳۶۰ با سمت فرمانده گردان در پايگاه سوم شكاري همدان مشغول به پرواز مي شود .  او كه تجارب ارزشمندي در جنگ اموخته بود در سال ۱۳۶۳ ماموريت مي يابد تا به عنوان معاونت عمليات پايگاه نهم شكاري به بندرعباس بازگردد . اين خلبان شجاع بعد از سانحه اي كه در سال ۱۳۶۵ برايش رخ مي دهد ، از ناحيه كمر شديدآ آسيب مي بيند  و به تجويز كميسيون پزشكي به تهران منتقل مي شود . و از ان جا كه  طبق مقررات ديگر قادر به ادامه پرواز نبود ، به ستاد نيروي هوايي دعوت شده و در بخش مديريت عمليات مشغول به خدمت مي شود . و در نهايت با اتمام جنگ بعد از ۲۰ سال خدمت تقاضاي بازنشستگي اش مورد موافقت قرار گرفته و در آبان ماه ۱۳۶۷ از نيروي هوايي با افتخار خداحافظي مي كند . گفتني است طبق آئين نامه هاي مصوب پزشكي و اهراز جانبازي ، سي سال سابقه خدمت براي اين خلبان شجاع منظور مي شود …  

عباس دوران از زبان سرتيپ عتيقه چي

آشنايي من با عباس به سال هاي حضورم در شيراز بر مي گردد . با هم در يك گردان خدمت مي كرديم . البته او يك دوره از من جديد تر بود . دوستي من با او به رفت و امد خانوادگي كشيده شد . عباس بچه بسيار دوست داشتني و مهرباني بود . از اون تيپ دوستاني كه مي شد همه جوره روي رفاقت اش حساب كرد . همه ما شوق پرواز به سر داشته و با عشق و لذت پرواز مي كرديم . عباس دوران واقعآ سر نترسي داشت . خيلي شجاع بود . به حرفه اش عشق مي ورزيد . تا اين كه يك اتفاق باعث شد بيش از يك سال از ما دور باشد !

تصادف شديد عباس دوران

خدا بيامرز يك ماشين آريا داشت . تا اين كه شنيديم او با همون ماشين تصادف شديدي كرده به طوري كه سه نفر از سرنشينان همراه او فوت مي كنند . و عباس هم به طور معجزه آسايي زنده مي ماند ! اما تمام استخوان هاي بدنش خرد مي شود . او يك سال در بيمارستان بستري بود . به طوري كه دست و پايش پر از پلاتين بود ! اما به محض اين كه برگشت پروازش رو ادامه داد . او واقعا بچه خوب و بي آزاري بود و تمام صفات خوب يك مسلمان در او جمع بود . در همون ايام من براي گذروندن دوره كابين جلو به تهران رفتم . ولي عباس در شيراز موند و معلم شد . خلبان ماهري شده بود . او در همان شيراز ازدواج كرد .  بعد از مدتي به پايگاه بوشهر منتقل شد . جنگ كه شروع شد ، عباس به اتفاق ساير همكاران و دوستان جوان اش كه اون موقع كسي اون ها رو قبول نداشت ، مقابل دشمن متجاوز ايستادند . اغلب قديمي ها كنار كشيده بودند . اما عباس دوران به اتفاق ياران با مرامي چون رضا ياسيني ، حسين خلعتبري  ، علي بختياري ، اكبر توانگريان ، رضا سعيدي و خيلي هاي ديگر كه متآسفانه حافظه ام ياري نمي كنه با درجه پائين ( سرواني ) نيروي دريايي كشور عراق را به مفهوم واقعي فلج كردند . تمام زير ساخت هاي عراقي ها رو شهيد دوران به اتفاق كابين عقب اش ” حسين خلعتبري ” نابود كردند . يادمه خدا بيامرز خلعتبري مي گفت ” تا اين عراقي هاي كثيف هستند ، پوتين هايم را در نمي اورم ”  

اهداي درجه افتخاري   

بعد از مدتي عباس دوران به اتفاق رضا ياسيني به دليل شجاعت و تلاش شبانه روزي در جنگ ، مفتخر به دريافت درجه تشويقي سرهنگي دومي شدند . از اون جا كه پايگاه شكاري بوشهر پست سازماني براي درجه سرهنگي عباس نداشت ، او به عنوان معاونت عمليات در پايگاه سوم شكاري منصوب شده و به همدان آمد . همان طور كه اشاره كردم چون سابقه خدمتي اش كم تر از من بود ، سعي مي كرد با در اغوش گرفتن من ، محبت اش رو نشون بده . از اون جايي كه او عاشق سر سخت پرواز بود ، پست معاونت عملياتي پايگاه راضي اش نمي كرد ! او مدام مي گفت .. من دلم مي خواهد مثل يك خلبان معمولي پرواز كرده و در عمليات هاي برون مرزي شركت نمايم ! شرم و حيا باعث مي شد كه اغلب در مواجه با دوستان و همكاران قديمي ، درجه رو از روي لباس اش در اورد ! در نهايت به خاطر اصرار فراوان بعد از ده پانزده روز ياسيني به عنوان معاونت عمليات منصوب شد . و عباس در كنار ما پرواز مي كرد .

 اجلاس سران غير متعهدها در بغداد

عباس دوران واقعآ انسان خاكي بود . اغلب اوقات نزد بچه ها در پايگاه مي موند . او هرگز ” نه ” به هيچ پروازي نمي گفت و پرواز هاي سخت رو انجام مي داد . اواخر تيرماه سال ۱۳۶۱ بود . به پيشنهاد رضا ياسيني رفتم مرخصي اما در جريان عملياتي كه قرار بود در بغداد انجام شود ، بودم . چون اون روزها صدام مرتب از برپايي كنفرانس سران غير متعهد ها در بغداد سخن مي گفت ! و به كمك آمريكا پايتخت اش را به دژ غير قابل نفوذي تبديل كرده بود . و مرتب هم تبليغ مي كرد كه ايران هرگز نمي تواند شهر بغداد را نا امن كند ! اين مسايل  باعث شد تا ايجاد نا امني بغداد در دستور كار فرماندهان قرار گيرد . قرار بود بهترين خلبانان زبده پايگاه با بمباران تاسيسات پالايشگاهي ” الدوره ” از نشست سران غير متعهد ها جلوگيري كنند . از اين رو قرار شد عباس دوران به اتفاق  ” منصور كاظميان ( كابين عقب ) و محمود اسكندري به همراه ” ناصر باقري ” (كابين عقب) به اين ماموريت حساس اعزام شوند . اين رو اضافه كنم كه اون ها داوطلبانه براي زدن پوز عراقي ها آن ماموريت رو پذيرفتند . و همگي از قبل اطلاع داشتند كه ريسك ماموريت خيلي بالاست . هر دو گروه پروازي از خلبان هاي نترس و تاپ نيروي هوايي بودند . ليدر گروه خود عباس دوران بود .

پرواز به سوي بغداد

 ماموريت به اين صورت بود كه ابتدا سه فروند فانتوم كاملآ مسلح به پرواز در آمده و در سر مزر ، دو فروند براي انجام ماموريت به سوي بغداد پرواز كنند و هواپيماي سوم در همان جا منتظر بماند تا در صورت نياز به آن ها بپيوندد . عباس قبل از پرواز به كاظميان مي گويد  ..   احتمالآ اين ماموريت برگشت ندارد . و من با اين بدن پلاتيني نمي خواهم اسير عراقي ها شوم . بميرم خيلي بهتر است تا اسير شوم . در صورت بروز هر گونه مشكلي ، تو منتظر پريدن من نباش . هر وقت صلاح دونستي بيرون بپر  ” آن ها بدون هيچ مشكلي تا پانزده كيلومتري بغداد پيشروي مي كنند كه ناگهان با ديوار آتش و پدافند دشمن رو به رو مي شوند ! در همين هنگام هواپيماي عباس را مي زنند . و او در حالي كه به سختي كنترل هواپيما رو به عهده داشت به پرواز ادامه مي دهد .  اين رو اضافه كنم عباس دوران جز خلباناني بود كه صدام حسين با نام آن ها رو مي شناخت ! و براي اسارت هر يك از ان ها جايزه تعين كرده بود ! موشك به زير كابين هواپيماي عباس برخورد مي كند . منصور كاظميان مي گويد ” قصد داشتم با كشيدن دستگيره به بيرون بپرم اما متوجه شدم بيرون هواپيما هستم !  ” عباس در ان وضعيت بغرنج تصميم به ادامه ماموريت مي گيرد و هواپيمايش رو با تلاش فراوان به سمت جنوب شرقي شهر بغداد كه پالايشگاه الدوره قرار داشت هدايت مي كند . و در زير آتش بسيار شديد پدافند عراقي ها تمام بمب هايش را بر روي پالايشگاه خالي مي كند . كنترل هواپيما كم كم سخت تر مي شود . عباس تصميم نهايي اش رو گرفته بود و همان طور كه به كاظميان گفته بود براي پرهيز از اسارت سعي مي كند لاشه مركب اش رو به هتل محل اجلاس بكوبد .. دقايقي بعد ساختمان اجلاس سران غير متعهد ها غرق در دود و اتش مي شود … روحش شاد .

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا