ابتکار بزرگ حاج حسین خرازی در فتح خرمشهر

گردان های پیاده پس از عبور از دژ خرمشهر، از طریق گمرک به اروند رود رسیدند.

 با محاصره کامل خونین شهر و قطع ارتباط منطقه شلمچه با این شهر، بیش از پانزده هزار سرباز عراقی در آستانه اسارت قرار گرفته بودند.

ارتباط مخابراتی فرماندهان عراقی بایگان های محاصره شده برقرار بود و به همین خاطر توسط هلی کوپترهای نظامی از جناح جنوبی اروند رود تدارک می شدند. همچنین یگان های زرهی دشمن از منطقه شلمچه برای شکستن محاصره فشار زیادی را به نیروهای اسلام وارد می کردند.

چندین مرتبه نیروهای عراقی به خاکریز تحت تصرف ما حمله کردند و هر بار توسط رزمندگان به رگبار بسته می شدند. باید تدبیری اندیشیده می شد تا وحدت نیروهای محاصره شده دشمن از بین می رفت و انگیزه مبارزه از آنها گرفته می شد. زیرا درگیر شدن ما با آنها برای ورود به شهر و گسترش جنگ شهری تلفات زیادی به همراه داشت.

حسین از اولین لحظات رسیدن نیروها به اروند رود، در خط مقدم مستقر شد و با یک دستگاه جیپ که در اختیار داشت سر تا سر منطقه را کنترل می کرد. وی قبل از شروع مرحله سوم عملیات، زمانی که گردان های خط کشن را برای اجرای طرح مانور توجیه می کرد گفت:

«باید هدف اصلی ما تصرف خرمشهر باشد اگر تا بصره هم پیش برویم، مردم در انتظار آزادی خرمشهر هستند…»

در ساعات اولیه روز یکی از افسران دشمن به اسارت ما درآمد، حسین با او صحبت کرد و اطلاعات لازم از وضع عراقی ها را در داخل شهر بدست آورد. در کنار خاکریز نشسته بودیم، حسین برای ورود به شهر در فکر بود پس از چند دقیقه دستور داد اسیر عراقی را به خط بازگرداندند. این بار حسین آقا او را بیشتر تحویل گرفت. کم کم از رفت و آمدی که دور و بر او بود اسیر عراقی فهمید که فرد مهمی است اما باور نمی کرد که فرمانده لشگر باشد.

حسین به افسر عراقی گفت:

«تو را به داخل شهر می فرستیم. با سربازان عراقی صحبت کن و بگو ما مردم بدی نیستیم و با آنها بد رفتاری نخواهیم کرد. آنها را قانع کن که نترسند و تسلیم شوند وگرنه بسیاری از آنها در زیر آتش کشته خواهند شد.»

اسیر عراقی تحت تاثیر برخوردهای خوب بچه ها قرار گرفته بود. خرمشهر زیر آتش سنگین طرفین درگیری بود. او اکراه داشت دو مرتبه به میان عراقی ها بازگردد اما وقتی به اهمیت  کار خود پی برد قبول کرد. از خاکریز بالا رفت و از مسیری که در دید نبود به طرف ساختمان چند طبقه سفید رنگی که در گمرک خرمشهر بود حرکت کرد.

چند دقیقه قبل یک هلی کوپتر دشمن که قصد داشت مهمات برای نیروهای خود تخلیه نماید با آتش رزمندگان اسلام سقوط کرده و نیروهای محاصره شده دشمن از لحاظ روحی در شرایط مناسبی نبودند. همه منتظر نتیجه ماندیم. دقایقی گذشت. ناگهان در کمال تعجب مشاهده کردیم که هزاران عراقی به طرف ما می آیند. صدای الله اکبر و الموت لصدام آنها بلند بود، بیشتر آنان پارچه ای سفید به علامت تسلیم در دست داشتند. عده  آنها آنقدر زیاد بود که می ترسیدیم حتی بدون اسلحه بر ما غلبه کنند.

از آن نقطه حدود پانزده هزار نفر از سربازان دشمن به اسارت درآمدند. اسرای عراقی را در حال دویدن به طرف جاده اهواز هدایت کردیم. آن صحنه یکی از عجیب ترین رویدادهای دوران دفاع مقدس بود.

ابتکار جالب حسین آقا، به نتیجه رسید و با حداقل تلفات ممکن و محاصره یک روزه خرمشهر به دست یاران امام باز پس گرفته شد.

در حالی که در روزهای اول جنگ، مدافعان مظلوم این شهر بدون در اختیار داشتن سلاح های مورد نیاز، سی و پنج روز مقاومت کرده بودند.

پایان

منبع: خورشید شلمچه، سید علی بنی لوحی، موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ چهارم ۱۳۸۲، صفحه ۴۱ الی ۴۴

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا