
آزادی خرمشهر
سلام بر تو ای شط خون، ای خرمشهر!
اولین بار است که قدم هایم لیاقت گام نهادن بر خاک پاک ت را دارد، و ای کاش می توانستم برای همیشه کنار تو بمانم و با تو درددل کنم، تو که نزدیک ترین به شهیدان مان بودی، تو که با درددل شان آشنا بودی، تو که لیاقت آن را داشتی که ایثارشان را برای توبه نمایش بگذارند، تو که لیاقت آن را داشتی که خون شان را بر پنهدشت سینه ات جاری سازند و تو را سیراب کنند. زبان باز کن ای وادی مقدس! و از آنها برایم بگو، از گل های گمشده ی من، از ستاره ی غروب کرده ام، از شقایق پرپر گشته ام، از یاس سپید گمشده ام، از نیلوفر جانباز به خون آغشته ام، از آلاله ی زیبای سربریده ام، از نرگس های خوش بوی باغ کمیل و از باغبان مظلوم این باغ بگو.
اکنون که لیاقت آن را دارم که بر خاکت پای گذارم، از خود شرمگینم! چرا که سینه ات آماج گلوله ها بود. تویی که وجب به وجب تو آغشته به خون است، تو که ویرانه هایت همه نشانگر مقاومت است. چگونه بر تو ای خاک مقدس پای بگذارم. خاکی که اگر زبان باز کند خدا می داند چه رازهایی آشکار می شود. وقتی سرافکنده بر تو پای می گذارم بی اختیار این آیه به ذهنم می رسد که خدا به موسی می فرماید: «اِخلَع نَعلَیَک اِنکّ بِالوادیِ المَقَدسِ طوی»
نه اینکه خود را موسی بدانم،- نعوذ بالله-، اما تو همان وادی مقدس هستی، که هر نخلش سر به سوی فلک بلند کرده است، و در هر قدم از خاک گلگونش، جای پای شهیدی نقش بسته، و تو خرمی از خون و از لاله های خونین. ای خونین شهر، تو از گم گشته های من با خبری، تو را به خون شان، به ایثارشان و به قلب شان که آماج گلوله های دشمن شد قسم، زبان بگشای، بگو، بگو که نرگس های خوشبو را چه کسی از بین برد؟ کدامین جلاد قلب شان را هدف گلوله قرار داد؟ بگو شقایقم را چه کسی پرپر کرد؟ بگو کجایند نرگس های چشم به راه این گلستان با صفا؟ تو تنها دوست شان بودی! اگر نگویی، از اشک دیدگان عاشقم می پرسم، از دیوارهایت، که داغ هزاران گلوله بر سینه دارند، می پرسم… بگو چگونه بوده است، حدیث ایثار ایثارگران ما، اینان که در آغوش تو جان دادند، مخلص بودند، مخلص ها را چه کردی؟ در پهندشت سینه تو هیچ کس را نمی بینم! بگو شقایق من کجاست؟ ستاره ی سهیل را چه کسی ربوده است؟ او تنها ستاره آسمان دل من بود؟ من او را از تو می خواهم.
یاس سپید کجاست؟ همه اینها آمده بودند نزد تو، آنها را چه کردی؟ بقیه ی دوستان من کجا رفته اند؟ نیلوفر، آلاله، نرگس های خوشبو و… راستی! باغبان کمیل کجاست؟ تو باید با من درددل کنی و من از تو پاسخ می خواهم، آیا رواست که سؤال، بی پاسخ باشد؟ اینجا مشتاقان پاسخ بسیارند، و همه در انتظار سخن گفتن تو، اما تو! گویی بغض، گلویت را گرفته است و نمی توانی جواب بدهی، تو باید آنچه را که در دلت داری بگویی، اگر نگویی من خواهم گفت! چرا که من مقتدای علی (ع) هستم و او مولای من است، او که درددلش را با چاه، با زمین پاک مکه، با نخل های مدینه، در میان می گذاشت، من نیز باید با تو این سخنان را در میان بگذارم، من به تو خواهم گفت، همه چیز را و به نخل های پابرجایت نیز.
اما تو که نخل نداری، تو که نخل هایت را سوزاندند، مانند دل من و خیلی از برادران من، و شبیه دل باغبانان این گلستان و سر از قامت بلندشان جدا کردند، مانند امام حسین (ع) و مانند خیلی از نرگس های گلستان کربلا، و دست های شان را قطع کردند، مانند ابوالفضل العباس (ع) و مانند خیلی از نرگس های گلستان باصفا، ولی من درددل هایم را به خاک پاک به خون آغشته ی تو می گویم، و تو نیز برایم بگو.
بگو که ماه، ماه شعبان بود. بگو حکایت مناجات شعبانیه ی شقایق را. بگو که گردان، آماده ی عملیات بود و همه در کنار من بودند، و شقایق برای همه، مناجات شعبانیه را با شور و حال همیشگی اش می خواند، بگو که قطرات اشکش مانند مروارید غلتان بود. بگو که در کنار من، در گوشه ای با هم، یک جزء قرآن خواندیم، او با آن شور و حال خاص و نوای زیبایش به من روحیه می داد. بگو که به شقایق گفتم: پرپر می شوی، و او می دانست! و بر برگ هایش نوشت تا همه بخوانند: «غروب سرخ خورشید، یادآور طلوع جاودانگی ات و فردا عملیات است و انشاء الله در خون خود شناوریم و…» همین گونه گشت که گفتم.
از ستاره ی سهیل بگو، بگو از علاقه اش به سوره ی واقعه، بگو چگونه «السابقون السابقون» را با آهنگی خاص می خواند و به همه سفارش می کرده: «واقعه را بخوانید». بگو که او پیوندی دیرینه باشقایق داشت. بگو که با هم وعده داشتند، بگو که یک ساعت پس از پرپر شدن شقایق، غروب کرد. از همه چیز بگو، وقتی فی جناتٍ نعیم را می خواند چه احساسی داشت، بگو، اگر نگویی…
بگو حکایت آن شب را، باز هم در کنار تو و همدوش اروند و زیر آسمان سیاه، حکایت نماز شب شقایق را، بگو چه شد؟ بگو از شهامت و پایداری شقایق. نمی دانم، از او هر چه می دانی بگو و باز هم بگو.
از شلمچه، هویزه، سوسنگرد، دزفول، اهواز، فاو، دارخوین و… از اروند رودمان بپرس، از خصوصیات گل ها برای من بگو. و از شرهانی بپرس، یاس با او چگونه بود و در کجا پرپر شد؟ بپرس، اخلاص را در وجود یاس چگونه دیدی؟ از او بپرس، از مظلومیت یاس، مردانگی اش، جوانمردی اش، تقوایش، از او بپری تا بفهمی یاس چقدر خوشبو بود. از او بپرس یاس کیست؟ تا برایت بگوید. از سوسنگرد بپرس. نیلوفر که بود؟ یک به یک بگوید. دلاور مخلص، از باغ کمیل. بپرس تا برایت بگوید: جانباز؛ بپرس چه شد؟ تا برایت تعریف کند و بالاخره بپرس اکنون کجاست؟ همه ی اینها را بپرس تا بفهمی نیلوفر چه گل زیبایی بود.
از هویزه بپرس، آلاله که بود؟ تا برایت بگوید: جوانی شجاع و دلیر، مانند علی اکبر. از سوسنگرد بپرس، آلاله چگونه بود؟ تا بگوید: مخلص. از شوش بپرس، آلاله را دیده ای؟ تا بگوید: هزاران بار. از دزفول بپرس، آلاله کجاست؟ از هویزه و سوسنگرد و شرهانی و شوش و اهواز و شلمچه و دارخوین و اندیمشک و دزفول و… از همه بچرس، که بود؟ خصوصیتش چه بود؟ تا بگوید: مخلص، عارف، جنگجو، ایثارگر و… فرمانده گل ها. و از «فاو» و اروند رود بپرس که باغبان کمیل چه شد و به کجا پرواز کرد؟
از اروند که نزدیک ترین ما به تو است بپرس، ستاره ی سهیل کیست و او را چه کردی؟ در کربلای ۴ و ۵ او را چگونه دیدی؟ تا بگوید: غواص، مظلوم، شجاع، استوار، داغدیده، یتیم، اما پرنور، مرد، و در یک کلام، علی وار. بپرس چه کرد؟ تا بدانی، حماسه آفرید، با نورش شب را روشن کرد، و باز هم بپرس تا او را بهتر بشناسی، که الحق زیباست و شایسته ی زیباترین ستاره هاست. و همه ی اینها را برای من بگو.
از شوش بپرس، شقایق کیست؟ از اهواز بپرس، شقایق چگونه بود؟ از بچه های صمیمی روستاهای شهر بپرس، آیا شقایق را می شناسید؟ از نخل های فاو بپرس، روزها به آنها چه می گفت؟ و از شلمچه بپرس، اکنون کجاست؟ بپرس کدامین نامرد از پشت، قلب او را هدف گرفت و…
و باز هم از دریاچه ی نمک، از فاو، از شلمچه بپرس، آیا نرگس هایی که در شما روییدند، هنوز سالم و با نشاطند؟ بگو هزاران باغبان منتظر گل ها هستند. اما باغ کمیل که خودت خوب می شناسی و می دانی کجاست و با او دوست هستی، او نیز در آزاد کردن تو سهیم بود، خط شکن بود، نرگس زیاد داشت، بیشتر گل هایش پرپر شدند؛ فرمانده داد، باغبان داد، سرو داد. و هر بار که عملیات است، پیروز می شود! ولی با این همه باز هم از بقیه ی همسایگانت بپرس تا بدانی که این باغ چقدر باصفاست. بپرس تا از دیگر نرگس های خوشبویش بدانی، نمی دانم از کدام شان بگویم ولی تو بپرس و باز هم برای من بگو که سرو قدان و گلگون کفنان ما چه شدند؟
ای خرمشهر، به همه ی این سرزمین ها بگو که به نرگس های خوشبوی جهان ابدیت بگویند: یک نفر است هجران کشیده، تنها، بی کس، به دیدن ما آمده، با ما درددل کرده و از ما خواسته که سلام برسانیم و بگوییم که در درگاه خدا برایش دعا کنید، چرا که گناه زیاد دارد! عصیانکار است و پشیمان، بگو که از خدا برایش طلب عفو کنند، و بگو که سخت سوخته دل است و در هجران شما می سوزد، بگو که با من دوست است و با من درددل کرده است و دلش می خواهد نزد شما بیاید، همه ی اینها را بگو، و بگو که مشتاق دیدارتان است.
اما بعد از همه ی اینها، کلامی با تو ای شط خون! ای خرمشهر مظلوم! که هنوز زبان نگشوده ای و هنوز من منتظر پاسخ تو هستم، اگر زبان بگشایی، همه ساکت می شوند، ولی افسوس که تو زبان باز نمی کنی و پرده از اسرار کنار نمی زنی، با اینهمه، نزد ما محبوبی، تو و مسجد جامع ات، تو و مردمان صمیمی ات را همه دوست دارند، حتی خانه های ویرانه ات را! و همه از دور بر تو سلام می کنند، مشتاق دیدار تو هستند، چرا که تو و خرابه هایت برای همه عزیزید و در هجر روی تو خیلی ها می سوزند، چرا که تو و نخل های سوخته ات، تو و دیوارهای سوراخ سوراخت، یادگار عصر ایثار و مقاومتید، یادگار عصر رشادتید، و بالاخره یادگار عزیز عصر جنگ و شهادتید، و یادگار شهیدانید.
اکنون من باید تو را وداع گویم، ولی هنوز درددل هایم تمام نشده است، ای شط خون! و ای سرزمین عشاق اباعبدالله! اما؛
شرح این هجران و این خون جگر این زمان بگذار تا وقت دگر
توضیحات:
۱- این مقاله در پی دیدار از مناطق جنگزده و خرمشهر نوشته شده است.
۲- منظور از بعضی اصطلاحات به کار رفته در این مقاله در زیر آمده است:
باغ کمیل: گردان خط شکن کمیل از لشگر ۳۳ المهدی (عج)
باغبان کمیل: سردار شهید علی اصغر سرافراز، فرمانده گردان کمیل
گلستان: کشور ما ایران
نرگس های خوشبو: شهدای جنگ تحمیلی
باغبانان گل ها: مادران شهدا
آلاله: شهید محمدعلی احصایی
یاس: پاسدار شهید محمد علی حداد
ستاره ی سهیل: شهید علیرضا (سهیل) دادور
شقایق: برادر معلم شهیدم، سعید رضا کاوه پیشمقدم
حسین کاوه پیشمقدم
منبع: كتاب «حماسه خرمشهر»، تهیه و تدوین: «دفتر اطلاع رسانی و پژوهش های فرهنگی دفاع مقدس»، ناشر: «سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی»، چاپ اول بهار سال ۱۳۷۶، صفحه ۱۱۱-۱۱۵.
پايان